معرفی کتاب: قورباغهای در همسایگی ماری زندگی میکرد. هرگاه قورباغه بچهای به دنیا میآورد، مار میآمد و بچهی قورباغه را میخورد.
قورباغه با خرچنگی دوست بود. روزی پیش آن خرچنگ رفت و گفت: چاره و راه حلی برای من پیدا کن که یک دشمن بی رحم و قوی دارم، نه میتوانم در برابرش مقاومت کنم و نه میتوانم به جای دیگری بروم؛ چون اینجا سرسبز و زیبا است و پر از آرامش و آسایش است.
خرچنگ گفت: افراد قوی را با هیچ چیزی به جز حیله و فریب نمیتوان شکست داد. در این اطراف یک راسو زندگی میکند. چند ماهی بگیر، آنها را بکش و از جلوی خانهی راسو تا لانهی مار بچین. راسو این ماهیها را یکی یکی میخورد و وقتی که به مار میرسد، آن را هم میخورد و تو از این رنج نجات پیدا میکنی…
کلیدواژهها: کودکان، داستان کودکانه، داستانی از کلیله و دمنه
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.