معرفی کتاب: روزی بازرگانی به قصد سفر و تجارت راهی شهر دیگری بود او تصمیم گرفت مقداری از سرمایه خود را در شهر بگذارد تا ضرری به آن نرسد بنابراین با آن سرمایه مقداری آهن خرید و آنها را امانت به دوستش داد. زمانی که بازرگان از سفر بازگشت متوجه شد که قیمت آهن گران شده است و تصمیم گرفت آهنهایی را که به امانت داده بوده را بفروشد ولی دوست قدیمی او به فکر خیانت بود و بنابراین آهنها را قایم کرد…
کلیدواژهها: کودکان، داستان کودکانه، داستانی از کلیله و دمنه
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.