معرفی کتاب: در یکی از روزهای بهار مراجعهکنندهای داشتم که نقل زندگی آنها میتواند مقدمه مرغوبی بر آغازین صفحات کتاب باشد. زن و شوهری مرفه و متنعم از زندگی، که از مال دنیا هیچ کم نداشتند شغل عالی، ماشینهای وزین گرانقیمت برای خانم و آقا، خدمت کارانی که تمام کارهای منزل بزرگشان در خارج و داخل کشور را خاتمه میدادند و فرزند دختری که میبایست زندگی شیرین آنها را شیرینتر کند. جمیع شهر و هر کس آنها را میشناخت به زندگی آنها غبطه میخورد. زن و شوهر جوانی که از عنفوان زندگی مشترکشان ملوکانه زندگی میکردند. مرد این زندگی در یکی از کشورهای حوزه خلیج فارس تجارت میکرد و برخلاف اغلب ایرانیها هم خانه داشت و هم امکانات کافی برای زندگی. این زندگی مشترک مرفه مرهون تلاشهای بیوقفه مرد خانواده بود، خانم خانه بهترین ماشینها را داشت و هر چه مورد نیازش بود میتوانست فراهم کند، هر چه میخواست میتوانست بخرد و هیچگاه غصه کم شدن از اموالش را نداشت. اما او احساس خوشبختی نمیکرد و خود را شوربخت میدانست. روزی که او را دیدم صحبتهایش را اینگونه آغاز نمود. کمکم کنید تا همسرم قانع به جدایی گردد من دیگر تاب این زندگی را ندارم. این جملات را با گریه میگفت و شیونش با اندکی تضرع و التماس همراه بود. او میگفت تمام زندگی ما شده کار کار کار. همسرم ساعت ۵ صبح از خواب بیدار میشود به محل کارش میرود و ساعت ۱۲ شب به منزل بر میگردد. حالم از هرچه ماشین لوکس و امکانات و لوازم گرانبهای خانه است بهم میخورد. حسرت دست گرم همسرم به دلم مانده. حسرت یک جمله که احساس کنم همسرم دوستم دارد به دلم مانده. دوست دارم تولدم بجای آنهمه تجملات الکی، خودش را به من هدیه دهد…
کلیدواژهها: ذهن ناخودآگاه و نقش آن در برقراری رابطه، داستان واقعی از یک زندگی، طریقه کنترل انسان توسط مغز، کوه یخ درونت را بشناس (خودآگاه، ناخودآگاه)، ضمیر خودآگاه، ضمیر ناخودآگاه، نیازهای ضمیر ناخودآگاه، انسان لحظه به لحظه هدایت میشود، زندگی مشترک همانند رانندگیست، تضمین تأمین بقاء، تضمین تأمین عشق، تضمین تأمین آزادی، تضمین تأمین قدرت، تضمین تأمین رشد و توسعه فردی، تضمین تأمین تفریح
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.