معرفی کتاب: همیشه آرزو داشتم خدا فرصتی بهم بده تا به زادگاهم برگردم و در سکوت و آرامش شب درخشش ستارهها را تماشا کنم. زیرا مناطق زیبای آنجا آنقدر دلانگیز و پرجاذبه است که در لحظهای هر انسان علاقهمند به این عظمت خدادادی را از خود بیخود میکنه. راستی یادم رفت بگم از اینکه بیمقدمه شروع کردم عذر میخواهم ابتدا لازم بود خودم را معرفی کنم و سپس بپردازم به مشاهداتم. خوانندگان محترم امیدوارم از حوصله شما خارج نشده باشد و در حد بیان خاطراتم و بضاعت گفتارم بپسندید. من کریم هستم مردم آقا کریم یا کریمخان یا حاجی مشهدی بابا، عمو و به اسمهای عجیب و غریب صدا میزدند من از الفاظ و القاب آنها ناراحت نمیشدم. پیش خدا و خودم و نزد فرزندانم کریم هستم قبلاً تو خونه بهم بابا میگفتن مدتی است فرزندانم پدر صدام میزنند تا الآن از زندگیم راضیام. سرنوشت هر چه را که خوب بوده برایم مقدر کرده… الحمدالله که حال زندگیمان خوب است. ببخشید که از مرحله پرت شدم میخواهم از محل تولدم از جایی که کودکی و نوجوانیام را در آن سپری کردهام برایتان بگویم. روستای ما به جرأت میتوان گفت گوشهای از بهشت است طبیعت بکر، سبز و باصفا. منزل ما در فضای باز در خارج از ده مشرف به دشتی وسیع قرار گرفته و هر بیننده تازهواردی که از روی بالکن به دشتها نگاه کند مجذوب دیدنیها و سکوت آرامش اون طبیعت بکر میشه. این زیباییها را بارها از دوستان و بستگان به کرات شنیدهام اما امروز عزمم را جذب کردم که مابقی عمرم را در آن بهشت خاطرهانگیز سپری کنم متأسفانه دیگر پدر و مادرم در قید حیات نیستند خدا آنها را رحمت کنه….
کلیدواژهها: همیشه آرزو داشتم، بازم رویای سفر، مسافر نیمهراه، دورهمی میوهها، مسافرت بیدردسر، جوریدنیها
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.