معرفی کتاب: ساعت هفت عصر بود، مامان پیچ تلویزیون رو باز کرد. سلام بینندگان عزیز! ساعاتی پیش پالایشگاه شیراز مورد تجاوز هواپیماهای عراقی قرار گرفت و خسارت زیادی را به این پالایشگاه وارد کرد. البته ارتش بعثی یکی از هواپیماهای خود را در این حمله از دست داد. حملات موشکی زیادی هم به نقاط مسکونی شیراز، مناطقی از شهرک سعدی، خیابان اصلاح نژاد مورد اصابت موشکهای عراق قرار گرفت و چندین نفر از مردم بی دفاع را به خاک و خون کشید. به طوری که در شهر شیراز تعداد ۸۵۸ نفر در اثر حملات هوایی عراق به شهادت رسیده و یا مجروح شدند. این بدترین خبری بود که تلویزیون میتوانست در آن لحظه پخش کند. مامان از شدت ناراحتی بدنش به لرزه افتاده بود. آخر بیشتر فامیل ما شیراز زندگی میکردند. مامان اجازه نمیداد که میان اخبار حتی کلامی ما حرف بزنیم. استرس شدیدی به او وارد شده بود. دهانش خشک شده بود و لبهایش بی رنگ. رفتم و برای مامان یک لیوان آب آوردم. سحر گفت: چند تا قند بینداز داخلش. مامان آنقدر پریشان بود که بی توجه به لیوان آب قند، نگاهش به صفحه سیاه و سفید تلویزیون خشک شده بود…
کلیدواژهها: دفاع مقدس
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.