معرفی کتاب: با پدرم به پارک رفته بودیم. موقع برگشتن پدرم گفت: ببینم احمدرضا موافقی تا خونه مسابقه دو بدیم؟ گفتم: بله موافقم. پدرم گفت: ببینم میتونی مثله عمو احمدت نفر اول بشی؟ آخه عمو احمد سالها پیش شهید شده. به پدرم گفتم: مگه عمو جون دو خوبی داشته؟ پدرم گفت: بله، از طرف مدرسه بالای روستا مسابقه دو گذاشتند. نفر اول شد. قرار بود بهش سماور برقی جایزه بدن اما دو تا گلدون دادن، البته گلدونها بیشتر به دردش خورد. الان سالهاست گذاشتن بالای قبرش. با پدرم مسابقه دادم. من زودتر رسیدم و مثل عمو احمد برنده شدم.
عمو که داد مسابقه
دویدنش شد خاطره
برنده شد با هیجان
جایزه داشت دو تا گلدان
کلیدواژهها: دفاع مقدس
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.