معرفی کتاب:
پرنده کوچولو در آسمان آبی بال می زد.
سنگی به بالش خورد و زخمی شد.
او فرود آمد و گفت: دیگر نمی توانم پرواز کنم.
پرنده دیگر پرواز نکرد و حتی از ترس بال هایش را هم تکان نداد.
روزی ندایی از درونش گفت: تو هنوز پرنده ای! و می توانی پرواز کنی.
پرنده در آسمان پرواز کرد و خورشید را چون غنچه ای چید.
کلید واژهها: کودکان
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.