معرفی کتاب: آقای مرغ دریایی تصمیم گرفت مثل هر سال مهاجرت کند و به جایی برود که تا حالا نرفته است. او جهت شرق را در پیش گرفت و پرواز کرد. بالهای بلندش از بدنش خیلی بلندتر بودند. آقای مرغ دریایی میتوانست مدتها بدون بال زدن. پرواز کند و حتی در حین پرواز بخوابد.
بالاخره بعد از هفتهها پرواز، آقای مرغ دریایی به دریاچهی زیبایی رسید که آب و هوای آنجا را دوست داشت. او با خوشحالی فرود آمد و روی سنگی نشست. چند روز از آمدنش به آنجا میگذشت که یک روز مرغ دریایی مادهای را دید که داشت ماهیها را شکار میکرد و میخورد. آقای مرغ دریایی برای اینکه خودی نشان بدهد، شیرجه زد و دوازده متر زیر آب دریاچه و چند ماهی بزرگ را به منقارش گرفت و بالا آورد و با این کار دل خانم مرغ دریایی را حسابی برد…
کلیدواژهها: کودکان، داستان کودکانه، زیست شناسی جانوری
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.